بسم الله الرحمن الرحیم

باب جدیدی از رنج داره به روم باز میشه رنجی که تابه حال تجربه اش نکردم کاملا جدید.

رنجی که وقتی برای بقیه میدیدم سخت متاثر میشدم و یکی از دعاهام رفع این رنج برای همه بود اما اکنون برای خودم در حال اجرا شدن است

اما این دخترِبی بی اون دخترِبی بی سابق نیست

رنج ها پریشان و بیقرارش نمیکنه دچار ترس نمیشه

چون خدا رو قدرتمند و کافی میدونه و پشتش به نیروی بی نهایتی گرمه که دیگه این چیزا براش مهم نیست

وهمه رنج هارو مقدر او و از جانب او میدونه.

پس ناراحتی چرا؟؟ غصه چرا؟؟

آن هم بابت چیز هایی که خدا میفرستد؟کسی که از مادر از پدر از خودم به من مهربان تراست؟

ماهیت این دنیا با رنج هست این تمام شود نوبت بعدی و همچنان هست و هست

پس باید لبخند زد به رنج ها و برایشان بال گشود


پروردگارا نه اینکه من بابت تحمل رنج ها دارم لطف میکنم و نیازمند رحمتت نیستم

نه من همچنان گدا مسلکانه بندگی میکنم و هر چه از جانبت برسد نت

نه اینکه بگم من چیزی نمیخوام و هر کاری بکنم فقط برای خودته نه اتفاقا میخوام خیلی چیزا هم میخوام و بابت این تغییر نگاه بابت این بال گشودن ازت چیزهای زیادی میخواما :)

ومن آنچنان خوشحالم بابت این رنج هایی که میفرستی و رشدم میدهی :))

و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین" (بقره:۱۵۵)


+رفتار کارکنان مرکز بامن ازین رو به اون رو شده و علتش برام مبهمه!

اول خیلی تحویلم میگرفتند بعد دیدند من هی از اتاقم بیرون نمیرم باهشون هر حرفی بزنم

کلا سرد شدند و گاهی عزت نفسم رو شکستند

حتی نیروی خدماتش گاهی تحقیرم کرد

اما الان دوباره مثل روز اول شدند


+قلبم شرحه شرحه است از وقتی از حرم آمده ام کاش همیشه مجاورت باشم

به خودتان قسم وقتی در حرمم از عمرم حساب نمیشود


پی نوشت:کلی حرف درونم انباشته شده بود برای بیان احساسات اکنونم ولی باز زبانم الکن است و اصلا از این پست راضی نیستم.ببخشید




مشخصات

آخرین جستجو ها