بسم الله الرحمن الرحیم

در خانه امام حتی جای سوزن انداختن هم نبود.بحث داغ داغ بود.

امام یک طرف و بقیه در طرف دیگر.

در اوج بحث ها ناگهان بانگ اذان برخاست.

_وقت نماز است سوال هایتان باشد برای بعد از نماز.

مرد مسیحی اصرار کرد:

_نرو جواب هایم را گرفته ام تنها چند سوال کوچک مانده تا ایمان بیاورم.

امام اما با همان آرامش همیشگی به محراب نماز رفت و با خدای خود مشغول راز و نیاز شد.

مرد که این عقیده استوار را دید بی درنگ ایمان آورد و از مدافعان پروپاقرص اسلام و اهل بیت شد.

عیون اخبارالرضا ج ۱ ص72

 

مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد 

قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

 برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست

 بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد

 دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است 

وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد

 فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: 

مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟ 

 دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت

 نماز در حَرَمت اهدنا» نمی‌خواهد

 همین قدر که غباری بر آستان باشد رواست

 حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

 تو آشنای خدایی، کدام رهگذری

 در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

 ببین به گوشه‌ی صحنت پناه آوردم 

مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟

 به حکم آنکه علیک الرفیق ثم طریق» 

دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد 

 خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده‌ست

 طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد

سلطان دلم چشمتان روشن .

میلاد خورشید کاظمین مبارک.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها